رهبران شجاع گشاده رویی و فروتنی نشان می دهند
تظاهر به نترس بودن، مهم نیست ؛ که دلایل ترسیدن چقدر خوب باشد، یا رفتار کردن مانند یک فرد آگاه، مهم نیست که چون واضح است که نه شما و نه هیچ کس دیگری همه پاسخ ها را نمی دانند. اینکه فکر کنید که باید همه چیز را بدانید خطرناک است – برای خودتان و برای کسانی که به شما وابسته هستند.
همانطور که ارسطو بیش از ۲۰۰۰ سال پیش اشاره کرد، به وضوح بین شجاعت و حماقت تفاوت وجود دارد. هدایت یک گروه کوهنوردی به سمت خرسی که بدیهی است همه شما را بدون هیچ دلیل موجهی خواهد کشت احمقانه است، نه شجاعانه. به همین ترتیب، سوق دادن افراد در سازمان خود به انواع مشکلات به دلیل اینکه نمیتوانید تصدیق کنید که میترسیدید یا به تخصص دیگران نیاز دارید، شجاعانه نیست. خطرناکه.
نکته اینجاست: وقتی مردم بدانند که شما شایسته هستید، وقتی اعتراف میکنید که «نمیدانم» یا میگویید «لطفا در این مورد کمک کنید»، قویتر به نظر میرسید (نه ضعیفتر). به مشکلات بیشماری که در طول همهگیری کووید-۱۹ با آن مواجه شدهاید فکر کنید. آیا اگر رهبرتان آنلاین شود و طوری رفتار کند که گویی هیچ چیز او را آزار نمی دهد، بیشتر به سمت او تحسین می کنید؟ یا در عوض، زمانی که او همچنین اعتراف کرد که برخلاف گذشته با یک سری چالشهای شغلی و زندگی روبهرو بود، اما متعهد بود که با هم از آن عبور کند و در نتیجه به عنوان یک گروه قویتر شود؟
در مورد عذرخواهی هم همینطور است. وقتی یک رهبر واقعاً میگوید: «متاسفم، این را خراب کردم»، آن شخص را دوستداشتنیتر و قابل اعتمادتر میبینیم. ما می خواهیم کمک کنیم تا وضعیت بهتر شود. در مقابل، ما فکر نمیکنیم کسی رهبر یا قهرمان خوبی باشد، زیرا اشتباهاتش را با دروغها یا حذفیات میپوشاند. ما فکر می کنیم آنها ضعیف یا تند و سریع هستند، و سعی می کنیم در اسرع وقت از خود فاصله بگیریم.
رهبران شجاع اصول را در اولویت قرار می دهند
رهبری واقعی به معنای برنده شدن در مسابقه محبوبیت نیست. این در مورد انجام کارهای مهم از طرف دیگران است. و از آنجایی که همیشه اختلاف نظرها و منابع محدود وجود دارد، اگر نتوانید گاهی اوقات فکر ناراحت کردن برخی افراد را تحمل کنید، احتمالاً در آن کار مهم پیشرفت زیادی نخواهید کرد.
مایکل بلومبرگ در دوران تصدی خود به عنوان شهردار نیویورک به وضوح این را درک کرد. او گفت: “اگر دوره ریاست جمهوری خود را به پایان برسانم… و از محبوبیت بالایی برخوردار باشم، آخرین سال های ریاستم را هدر داده ام.” “شما همیشه می خواهید فشار بیاورید، و می خواهید به مسائلی بپردازید که محبوبیتی ندارند، که هیچ کس دیگری به دنبال آن نخواهد بود.” بلومبرگ گفت: اگر همه چیز خوب پیش میرود، شما در حال اسکی کردن روی تپهای خرگوش هستید و زمان آن رسیده که به سمت شیب تندتر حرکت کنید.
رهبری به عنوان یک مسابقه محبوبیت، به طور خلاصه، دیدگاه دبیرستانی یا هالیوودی از رهبری است. رهبری خوب به این معناست که به خاطر قابل دفاع بودن تصمیماتی که می گیرید مورد اعتماد و احترام قرار بگیرید. این در مورد اقدام شجاعانه برای دفاع از اصول اصلی است، حتی زمانی که هزینه زیادی دارد – به طور بالقوه حتی محبوبیت یا جایگاه خود در کوتاه مدت.
رهبران شجاع بر ایمن تر کردن محیط برای دیگران تمرکز می کنند
در اکثریت قریب به اتفاق سازمانها، درخواست از مردم که بهرغم ترس مشروع به طور معمول گردن خود را بیرون بیاورند، دقیقاً نشانه رهبری قوی نیست. با این حال این همان کاری است که رهبرانی که “شجاعت را تشویق می کنند” اساساً انجام می دهند. آنها به طور ضمنی می گویند که چون آنقدر شجاع نیستند که شرایط را در سازمان خود تغییر دهند تا صداقت را برای افراد امن تر کنند، چیزهای جدید را امتحان کنند یا ریسک های محتاطانه دیگری را انجام دهند، بقیه باید به هر حال آنقدر شجاع باشند که آنها را انجام دهند. .
متأسفانه، این محیطی را ایجاد نمی کند که افراد به طور معمول کارهایی را که برای یادگیری، تغییر و پیشرفت افراد یا سازمان ها لازم است انجام دهند. حتی ابرقهرمانان هم می دانند که این کار نمی کند. آنها وقت خود را صرف این نمی کنند که دیگران را به یک ابرقهرمان تبدیل کنند. آنها وقت خود را صرف تلاش برای ایجاد شرایط امن تری می کنند که در آن اقدامات شجاعانه به طور معمول مورد نیاز نباشد.
رهبرانی که امروز به آنها نیاز داریم، اطراف خود را با افرادی احاطه کرده و ترویج می کنند که به آنها کمک می کنند تا با به چالش کشیدن آنها به جای چاپلوسی، یاد بگیرند. آنها به جای مجازات کسانی که چیزهای جدید را امتحان می کنند، پاداش می دهند، حتی زمانی که آنها خوب پیش نمی روند. آنها سیستم های منسوخ شده ای را تغییر می دهند که دیدگاه های متنوع را حذف می کند.
رهبرانی که امروز به آنها نیاز داریم، به جای درخواست، اقدام شجاعانه نشان می دهند. آنها مانند فرد کلر، آسیبپذیر بودن را انتخاب میکنند – حتی اگر موقعیت، جنسیت، نژاد یا سایر نشانگرهای وضعیتشان به این معنی باشد که مجبور نیستند.
خلاصه :
بیشتر دیدگاههای رهبری برای سازمانهایی که امروزه اکثرا انواع کارها در آنها انجام میشود، بسیار مطلوب نیستند. و بنابراین زمان آن رسیده است که دیدگاه خود را در مورد شجاعت در زمینه مدرن خود تجدید نظر کنند.
تظاهر به نترس بودن، مهم نیست که دلایل ترسیدن چقدر خوب باشد، یا رفتار کردن مانند یک فرد آگاه، مهم نیست که چقدر واضح است که نه شما و نه هیچ کس دیگری همه پاسخ ها را ندارید، تاثیرگذار نیست. در عوض، زمانی که چیزهایی را نمی دانید بپذیرید و اگر کار اشتباهی انجام دادید عذرخواهی کنید.
رهبران شجاع همچنین می دانند که وظیفه آنها انجام کارهای مهم از طرف دیگران است. و از آنجایی که همیشه اختلاف نظرها و منابع محدود وجود دارد، آنها مایلند در گفتگوهای دشوار شرکت کنند و با درایت اخبار بد را ارائه دهند، حتی اگر این خبر ممکن است به طرف مقابل آسیب برساند.
در نهایت، رهبران شجاع اطراف خود را با افرادی احاطه کرده و آنها را ارتقا می دهند که به آنها کمک می کنند تا با به چالش کشیدن آنها به جای چاپلوسی، یاد بگیرند. آنها به جای مجازات کسانی که چیزهای جدید را امتحان می کنند، پاداش می دهند، حتی زمانی که آنها خوب پیش نمی روند. آنها سیستم های منسوخ شده ای را تغییر می دهند که دیدگاه های متنوع را حذف می کند