۱٫مقدمه
بسیاری از شرکتهای آمریکایی توسط مدیران اجرایی Executive Manager ارشد (CEO ها) اداره می شوند، از جمله برخی از بزرگ ترین شرکتها مانند گوگل، فیس بوک، و آمازون( ، ۲۰۰۱؛ Fahlenbrach، ۲۰۰۹؛ نلسون، ۲۰۰۳؛ Villalonga و آمیت، ۲۰۰۶، ۲۰۰۹).
با توجه به اهمیت اقتصادی این شرکتهای بزرگ تاسیسشده – مدیریت شده، یک سازمان رو به رشد تحقیق رفتار و عملکرد شرکتهای بزرگ مدیریتشده توسط مدیر عاملان CEO با شرکتهای مدیر عامل حرفهای را مقایسه میکند.
به عنوان مثال، Fahlenbrach ۲۰۰۹ در نمونهای از ۵۰۰ شرکت شاخص S&P نشان میدهد که شرکتهای مدیرعامل، ۲۲ درصد بیشتر در تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنند (R & D)و ۳۸ درصد هزینههای سرمایه بالاتر را متحمل میشوند.
در مطالعه ای از ۵۰۰ شرکت خوش آتیه، Villalonga و آمیت (۲۰۰۶)متوجه شدند که شرکتهای صاحب بنیان نسبت به همتایان غیر موسس خود نسبتهای ارزشگذاری بالاتری دارند.
این مطالعات به تفاوتهای اساسی بین شرکتهای مدیریتشده توسط مدیر عاملان موسس و کسانی که توسط مدیر عاملان مدیریت مدیریت میشوند اشاره دارد.با این حال، ما نسبتا کم در مورد ویژگیهای مدیر عاملان موسس و مدیر عاملان حرفهای میدانیم که این تفاوتها را در وهله اول به وجود میآورند.
هدف ما در این مقاله شناسایی یک چنین ویژگی است.به طور خاص، ما حدس میزنیم که مدیر عاملان موسس دارای اعتماد به نفس بیشتری (خوش بین)هستند تا مدیر عاملان حرفهای.اعتماد به نفس تمایل افراد برای فکر کردن به این است که آنها واقعا نسبت به تواناییهایشان، قضاوت، یا چشمانداز آینده، و برای دستکم گرفتن خطر (باربر و Odean، ۲۰۰۱؛ Malmendier و تیت، ۲۰۰۵؛ سیمون و Houghton، ۲۰۰۳) بهتر هستند.
سو ظن ما ناشی از دو منبع است: (۱)مطالعات استدلال میکنند که بطور متوسط مدیر عاملان خود رای هستند، اما تغییرات قابلتوجهی نیز وجود دارد (Galasso and Simcoe، ۲۰۱۱؛ Hayward and Hambrick، ۲۰۱۲؛ Hribar and teoh، ۲۰۱۳؛ Malmendier و تیت، ۲۰۰۵، ۲۰۰۸). و (۲)مطالعات به دنبال توضیح این است که چرا کارآفرینان در فعالیتهای راهاندازی شرکت میکنند حتی اگر چند شرکت سرمایهگذاری جدید موفق شوند.
با توجه به منبع دوم، محققان کارآفرینی از مدتها پیش این امکان را در نظر گرفته بودند که کارآفرینان نسبت به غیرکارآفرینان خوش بینی بالاتری دارند (به عنوان مثال، Camerer و Lovallo، ۱۹۹۹؛ کوپر، وو، و Dunkelberg، ۱۹۸۸؛ لاو و Ziedonis، ۲۰۰۶).
کارهای تجربی نشان میدهند که به طور کلی، بنیانگذاران شرکتهای کوچک راهاندازی شده درای اعتماد به نفس بیش از حد از مدیران حرفهای هستند.۳ Busenitz و بارنی (۱۹۹۷)تفاوت در جهت گیری های شناختی بین بنیانگذاران و / یا کارآفرینان در شرکتهای نوپا و مدیران در سازمانهای بزرگ را بررسی میکنند.
با استفاده از دادههای نظرسنجی از ۲۱۹ کارآفرین و مدیران حرفهای، Busenitz و بارنی متوجه میشوند که کارآفرینان اعتماد به نفس بیشتری نسبت به مدیران حرفهای نشان میدهند.
مجله فوربس (۲۰۰۵)از دادههای نظرسنجی بر روی ۱۰۸ کارآفرین و مدیران ارشد شرکتهای سرمایهگذاری جدید استفاده میکند تا نشان دهد که مدیران – موسس نسبت به مدیران حرفهای که برای شرکتها در مرحله کارآفرینی کار میکنند اعتماد به نفس بیشتری دارند.
این مطالعات به ما کمک میکنند تا رفتار مدیر عاملان موسس در شرکتهای نوپا را درک کنیم.با این حال، این که آیا مشاهدات انجامشده برای شرکتهای کوچک راهاندازی شده به راحتی میتوانند به شرکتهای بزرگ تجاری که در معرض فروش قرار دارند، مبهم است (Wasserman، ۲۰۰۳).به طور خاص، مطالعات قبلی در مورد چرخههای حیات شرکتی نشان میدهد که ویژگیهای مورد نیاز مدیر عاملان موفق در شرکتهای نوپا جدید با ویژگیهای مورد نیاز مدیر عاملان موفقیت در سازمانهای بزرگ متفاوت است (Boeker و Karichalil، ۲۰۰۲؛ Hambrick و crozier، ۱۹۸۶).
مدیر عاملان موسس Founder Managers که نمیتوانند خود را با مدیران سازمانهای بزرگ وفق دهند یا شکست بخورند، در برخی موارد، برای تبدیل شدن به مدیر عاملان حرفهای، ممکن است خودشان را جایگزین کنند.
ما با ارایه استدلالهای نظری، توضیح میدهیم که (۱) چرا مدیر عاملان اصلی شرکتهای بزرگ تجارت آزاد با اعتماد به نفس بیشتری نسبت به همتایان حرفهای خود ادامه میدهند، و (۲)پیشبینی ما را با استفاده از دادههای جدید و دستی بدست میآورند.برای بهترین دانش ما، ما اولین کسی هستیم که چنین تحلیلی را انجام میدهیم.
نمونه ما شامل دادههایی در مورد ۱۵۰۰ شرکت شاخص S – P برای دوره زمانی از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ میباشد.شاخصهای ما برای اعتماد بیش از حد به شرح زیر هستند: (۱)لحن اظهارات مدیرعامل، (۲)لحن اظهارات مدیر عاملان در طول درخواستهای کنفرانس درآمدها، (۳)پیشبینی مدیریت ارشد از درآمد آینده یک شرکت (“پیشبینی سود مدیریت”)، و (۴)درجهای که یک مدیر عامل در انتخاب های موجود در پول شرکت میکند.
در اولین آزمایش ما بر روی یافتههای حاصل از متون قبلی نشان میدهیم که کسری از کلمات منفی در یک متن، لحن متن را ثبت میکند (به طور مثال، داس و چن، ۲۰۰۷؛ Li، ۲۰۰۸؛ Loughran و مکدونالد، ۲۰۰۷؛ Tetlock، ۲۰۰۷؛ Tetlock، Saar – Tsechansky، and Macskassy، ۲۰۰۸).
ما متوجه شدیم که مدیر عاملان موسس از کلمات منفی کمتری در اظهارات شخصی شان نسبت به مدیر عاملان حرفهای استفاده میکنند.ما مشاهدات مشابه را در آزمون دوم خود میسازیم، که در طی تماسهای کنفرانس درآمدها، اظهارات مدیرعامل را بررسی میکند.به نظر نمیرسد که این تفاوتها ناشی از تفاوت در عملکرد شرکت باشد.
آزمایش سوم ما بر روی مطالعات قبلی استوار است که نشان میدهد که مدیریت شرکت انگیزههای قوی برای کاهش انتظارات سود سرمایه گذاران پیش از اعلان سود دارد تا آن را برای یک شرکت آسانتر سازد یا پیشبینی اجماع نظر کند (به عنوان مثال، Bergman و roychowdhury، ۲۰۰۸؛ ماتسوموتو، سال ۲۰۰۲).
در تقابل با مدیر عاملان حرفهای، متوجه شدیم که مدیر عاملان موسس مرتبا پیشبینیهای درآمدی را که نسبت به درآمدهای واقعی بسیار بالا است، مورد بحث قرار میدهند.
تست چهارم ما از دادههای اختیارات استفاده میکند.مدیر عاملان بخش اعظم کمکهای مالی را به عنوان بخشی از جبران خسارت دریافت میکنند.
به عنوان مدیر عامل “خوش اقبال” ارتباط نزدیکی با شرکتهای خود از لحاظ سرمایه انسانی و ثروت مالی دارند، مدیر عاملان باید انتخابهای موجود در پول را تا حد ممکن (برای تنوع)، مگر اینکه در مورد بازده آتی شرکت شان نگران باشند (Malmendier و تیت، ۲۰۰۵).تحلیل ما نشان میدهد که مدیر عاملان موسس، اختیارات بیشتری نسبت به مدیر عاملان حرفهای دارند.
نتایج ما در چهار تنظیمات ما نشان میدهد که مدیر عاملان CEO شرکتهای بزرگ تجاری عمومی از همتایان حرفهای خود درای اعتماد به نفس بیش از حد هستند.
در آزمونهای بعدی، ما تجزیه و تحلیل خود را به مدیر عاملان غیر عامل بسط میدهیم.با استفاده از دادههای اختیارات، شواهدی ارایه میکنیم که CEO ها درای اعتماد به نفس بیش از حد از مدیران اجرایی غیر عامل هستند که در شرکتهای موسس کار میکنند.
در عین حال، مدیر عاملان غیر عامل که در شرکتهای موسس کار میکنند، درای اعتماد به نفس بیش از حد از همتایان خود هستند که در شرکتهایی که توسط مدیر عاملان حرفهای مدیریت میشوند، کار میکنند.ما در این مقاله توضیحات بالقوه ای را برای این تفاوتها مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
در تجزیه و تحلیل نهایی ما شواهدی ارایه میکنیم که تا به امروز، سرمایه گذاران از تمایل به اعتماد به نفس بیش از حد بین بنیانگذاران در اینجا بیاطلاع هستند، و در عوض، اظهارات مدیر عاملان موسس را در ارزش صورت میگیرند.
به طور خاص، ما نشان میدهیم که سرمایه گذاران با وجود شواهد ما مبنی بر اینکه توئیت ها توسط مدیر عاملان بنیان، به طور کلی بیشتر مثبت هستند و این تفاوت در لحن را نمی توان با عملکرد شرکت توضیح داد.
به طور خلاصه، مطالعه ما با این که اولین کسی است که شواهد سیستماتیک از تفاوتهای قوی در سطح اعتماد بیش از حد بین مدیر عاملان موسس و مدیر عاملان حرفهای در بزرگترین و بیشتر سازمانهای مرتبط در بازار ایجاد میکند، به ادبیات مدیریت و مالی کمک میکند.
با توجه به اهمیت شرکتهای تاسیس شده – مدیریتشده در اقتصاد کلی، یک بدنه بزرگ از کار شروع به بررسی رفتار شرکتهای موسس – مدیریتشده و مقایسه آن با شرکتهای مدیریتشده توسط مدیر عاملان حرفهای شدهاست.
ادبیات نشان میدهد که شرکتهایی که توسط مدیر عاملان موسس مدیریت میشوند در ادغام و اکتساب بیشتر (M & A)شرکت میکنند و در هزینههای سرمایه بیشتر سرمایهگذاری میکنند و (risky)R & D (Fahlenbrach، ۲۰۰۹).شرکتهای موفق با نسبتهای ارزشگذاری بالاتر نیز تجارت میکنند (Villalonga و آمیت، ۲۰۰۶).
در حالی که تفاوتهای مشاهدهشده قوی و از نظر آماری قابلاعتماد هستند، مکانیسمهای دقیق اقتصادی که زیربنای این تفاوتها را تشکیل میدهند مشخص نیست.
مطالعه ما به پر کردن این شکاف کمک میکند: شواهد ما مبنی بر اینکه مدیر عاملان موسس به طور سیستماتیک درای اعتماد به نفس بیش از حد از مدیر عاملان حرفهای هستند به نوبه خود به توضیح تفاوتهای مشاهدهشده در رفتار سرمایهگذاری کمک میکنند.
با فراهم کردن شواهدی که سرمایه گذاران تا کنون از این جانبداری بیش از حد خاص بیاطلاع هستند، یافتههای ما همچنین به توضیح اینکه چرا شرکتهایی که توسط مدیر عاملان بنیان مدیریت میشوند نسبت به همتایان خود که توسط مدیر عاملان حرفهای مدیریت میشوند، با نسبتهای ارزشگذاری بالاتری مدیریت میشوند.
نظریه و فرضیات
اعتماد به نفس به عنوان یک گرایش مدیریتی
محققان مدیریت و روانشناسی مدرک محکمی ارائه میدهند که افراد تمایل دارند تواناییهای خود را بیش از حد دستبالا بگیرند.برای مثال، Bazerman و مور (۲۰۱۲)متوجه میشوند که بیشتر افراد در برآورد تواناییهای خود مطمئنتر هستند و اینکه آنها میزان واقعی عدم قطعیت مربوط به تواناییهای خود را به درستی ارزیابی نمیکنند.Svenson (۱۹۸۱)گزارش میدهد که اکثریت قریب به اتفاق افراد در مطالعه رانندگان اتومبیل خود را ماهرتر و ریسک گریزتر از رانندگان معمولی میدانند.
مدیران ارشد مدیریت به ویژه نسبت به سوگیری بیش از اعتماد بیش از اعتماد بیش از حد آسیبپذیر هستند، زیرا اعتماد بیش از حد در میان افراد بسیار ماهر قویتر از افراد با مهارت کمتر است (Camerer و Lovallo، ۱۹۹۹).
مفاهیم این جانبداری شناختی خاص به طور گسترده در ادبیات مدیریت و مالی، هم به لحاظ مفهومی و هم از لحاظ تجربی مورد بررسی قرار گرفتهاند.در یک مطالعه مفهومی در مورد اعتماد بیش از حد مدیریتی، رول (۱۹۸۶)استدلال میکند که ممکن است تصاحب شرکتها توسط بیش از حد به دست آوردن مدیران ارشد شرکتها توضیح داده شود.Hiller و s (۲۰۰۵)نشان میدهند که اعتماد بیش از حد و خوش بینی منجر به تصمیمات سریعتر، جامعتر و متمرکز و اقدامات استراتژیک بیشتر میشود.
تکمیل چنین کار نظری در مورد اعتماد بیش از حد مدیریتی، Malmendier و تیت (۲۰۰۸)وکالت های مبتنی بر اختیارات را برای اعتماد بیش از حد مدیر عامل توسعه داده و شواهدی ارایه میدهد که مدیر عاملان مطمئن تمایل دارند که توانایی خود برای ایجاد بازده را بیش از حد دستبالا بگیرند و به احتمال بیشتری برای شرکتهای هدف پرداخت کنند و اتلاف M&Aها را به عهده بگیرند.
بنا به نکته مثبت دیگر، Hirshleifer etal. (۲۰۱۲)پیشنهاد میکند شرکتهایی که دارای مدیران با اعتماد به نفس هستند بیشتر در نوآوری سرمایهگذاری میکنند، امتیازات بیشتری به دست میآورند، و موفقیت نوآورانه بیشتری نسبت به شرکتهای دیگر بدست میآورند.
Galasso و Simcoe ۲۰۱۱ نیز رابطه مثبتی بین پروکسی های بیش از حد اعتماد به نفس و رفتار نوآورانه پیدا کردند.
ادبیات مذکور تغییرات قابلتوجهی را در سطوح اعتماد بیش از حد نشان میدهد و شواهدی را فراهم میکند که چنین تغییراتی در رفتار شرکت، مانند M & A و شدت R & D، تفاوت ایجاد میکند.اما علت این تغییر در اعتماد بیش از حد مدیر عامل چیست؟کدام یک از مدیران به احتمال زیاد دارای اعتماد به نفس زیاد هستند؟
مدیر عاملان موسس شرکتهای کارآفرین در برابر مدیر عاملان حرفهای
بخش بزرگی از تحقیقات، گرایش اطمینان بیش از حد را در میان کارآفرینان مورد بررسی قرار میدهند.در حالی که بسیاری از افراد در فعالیتهای خود در هر سال شرکت میکنند اما تعداد کمی از آنها موفق میشوند و در عرض چند سال (کوپر و همکاران ۱۹۸۸)شکست میخورند.
محققان این پدیده را به اطمینان بیش از حد نسبت میدهند (به عنوان مثال، Koellinger، Minniti، و Schade، ۲۰۰۷؛ Shepperd، Ouellette، و فرناندز، ۱۹۹۶).به طور خاص، افرادی که میخواهند کارآفرین شوند تمایل دارند که تواناییهای خود را بیش از حد دستبالا بگیرند در حالی که میزان ریسکی که در شروع یک سرمایهگذاری جدید دست دارند را کم میکنند (Busenitz و بارنی، ۱۹۹۷؛ De Meza و ساوذی، ۱۹۹۶).به عنوان مثال، با استفاده از دادههای نظرسنجی در مورد ۲،۹۹۴ مدیران موسس ، کوپر etal
. (۱۹۸۸)پی برد که بنیانگذاران معمولا شانس موفقیت سرمایهگذاریهای جدید خود را درک میکنند تا به حد زیادی از آنها فراتر بروند.به طور مشابه، Camerer و Lovallo (۱۹۹۹)از آزمایشهایی برای مطالعه تصمیمگیری کارآفرینانه در رابطه با ورود بازار استفاده کردند.نویسندگان متوجه شدند که اگر چه شرکت کنندگان به دقت تخمین میزنند که به طور میانگین، ارزش مورد انتظار راهاندازی کسبوکار جدید منفی است، شاید فعالیت هنوز رخ دهد، شاید به این دلیل که شرکت کنندگان چشمانداز موفقیت برای سرمایهگذاری خاص خود را بیش از حد دستبالا میگیرند.
ادبیات یاد شده نشان نمیدهد که کارآفرینان تحمل بالاتری برای ریسک دارند (به عنوان مثال، brockhaus، ۱۹۸۲؛ Kahneman و Lovallo، ۱۹۹۳).در عوض، کارآفرینان باورهای جهتدار دارند و احتمال موفقیت خود را بیش از حد دستبالا میگیرند در حالی که میزان ریسک درگیر را در نظر میگیرند (Busenitz و بارنی، ۱۹۹۷).به عبارت دیگر، ریسک ریسکپذیری کارآفرینان به خودی خود نیست، بلکه سو استفاده از توزیع احتمال واقعی است که در نهایت باعث میشود که کارآفرینان ریسکهای بزرگتری نسبت به همتایان خود داشته باشند.
در مقابل کارآفرینان، مدیر عاملان حرفهای اغلب از پایین هرم شروع میکنند و از طریق یک “اسب دوانی داخلی” به موقعیت مدیر عامل منتهی میشوند که نیازمند مدیر عاملان حرفهای هستند تا منطقیتر، محافظهکار و واقعگرایانه باشند (به طور مثال، Busenitz و بارنی، ۱۹۹۷؛ Pfeffer و Lammerding، ۱۹۸۱).
کارمندانی که موفق به یادگیری و انطباق با نیازها و هنجارها میگردند که سازمانهای بزرگ به آن نیاز دارند (به عنوان مثال، حرفهای بودن، محافظهکاری)اغلب با فرآیند انتخاب داخلی حذف میشوند (اشنایدر، ۱۹۸۷؛ Tsui، اگان، و O، ۱۹۹۲).
در نتیجه، مدیران حرفهای در شرکتهای موجود از فرآیندهای تصمیمگیری منطقیتر استفاده میکنند و بیشتر تحلیلی و واقعگرایانه هستند (فریزر و گرین، ۲۰۰۶؛ هیز و Abernathy، ۱۹۸۰؛ Smith و Abernathy، ۱۹۸۰). ، ۱۹۸۸).در پایان، ادبیات به طور کلی نشان میدهد که سطح اعتماد بیش از حد مدیر عاملان شرکتهای سرمایهگذاری جدید نسبت به مدیر عاملان حرفهای بالاتر است.
مدیر عاملان موسس در شرکتهای بزرگ دولتی در مقابل مدیر عاملان حرفهای
شواهد فوق، در حالی که تلقین آمیز است، اظهارات قوی را در مورد اعتماد بیش از حد مدیر عامل در سازمانهای بزرگ توجیه نمیکند.مدیر عاملان موسس اغلب تحت فشار قرار میگیرند تا رویکرد خود را طوری تنظیم کنند که برای رهبری سازمانهای بزرگ مناسبتر باشد.
ادبیات چرخه عمر شرکت نشان میدهد که همانطور که استارت آپ های جدید رشد قابلتوجهی دارند، سبکهای مدیریتی و قابلیتهای مدیر عامل باید به عنوان تغییر اولویتها از حیات و بقا برای مدیریت سیستمهای سازمانی پیچیده تکامل یابند (Boeker و Karichalil، ۲۰۰۲؛ Jain و Tabak، ۲۰۰۸؛ Tushman و romanelli، ۱۹۸۵).ایجاد گذار به شرکتهای بزرگ دولتی نیازمند وظایف جدیدی از CEOهای ناشی از تغییرات در ساختار مالکیت و حاکمیت، افزایش پایش بازار و فشار برای برآورده کردن انتظارات تحلیلگر است (Jain و Tabak، ۲۰۰۸).
بنابراین، ویژگیهایی که شرکتهای بزرگ به CEOها نیاز دارند (به عنوان مثال، مهارتهای مدیریتی، توانایی برای برآوردن نیازهای سرمایهگذار، تصمیمگیری منطقی)از کسانی که نیازمند CEOها هستند متفاوت است (به عنوان مثال، اشتیاق کارآفرینی، بلندپرواز، تمایل به ریسکپذیری)(Boeker و Wiltbank، ۲۰۰۵؛ Wasserman، ۲۰۱۲).
مدیر عاملان موسس Founding Managers که نمیتوانند با نیازها و شرایطی که سازمانهای بزرگ نیاز دارند، با مدیر عاملان حرفهای جایگزین شوند (Boeker و فلمینگ، ۲۰۱۰).از این زاویه، می توان استدلال کرد که مدیر عاملان موسس در سازمانهای بزرگ اغلب یاد میگیرند که فکر کنند و مانند CEOها حرفهای رفتار کنند که تصمیمات منطقیتر، واقعگرایانه، و منطقی تری را اتخاذ میکنند.
درست برعکس، یعنی این که مدیر عاملان موسس Founding Managers ، حتی در صورت تبدیل شدن به شرکتهای بزرگ تجاری، مطمئن باقی میمانند، این موضوع را می توان در ادبیات مربوط به خوش بینی کارآفرینی یافت، که حاکی از آن است که مدیر عاملان ” اعتماد بیش اطمینانی بیش از حد ذاتی دارند (به عنوان مثال، Hmieleski و بارون، ۲۰۰۹؛ لاو و Ziedonis، ۲۰۰۶)،
که آن را برای آنها برای کاهش اعتماد بیش از حد خود، حتی زمانی که رهبران سازمانهای بزرگ میشوند، دشوار میسازد.برای مثال De Meza و ساوذی (۱۹۹۶)استدلال میکنند که کارآفرینان بیش از حد دارای اعتماد به نفس هستند و انتظارات غیر واقعی از طبیعت دارند.
Hayward، شفرد، و گریفین (۲۰۰۶)و مککارتی، schoorman، و کوپر (۱۹۹۳)نشان میدهند که اعتماد به نفس بیش از حد مدیر عاملان به مرور زمان دوام دارد.از این رو، در حالی که مدیر عاملان موسس ممکن است ویژگیهای شخصی مشخصی را بعد از مرحله رشد شرکتشان تغییر دهند، بعید است که آنها سطح اعتماد بیش از حد خود را تغییر دهند که با یک گرایش ذاتی ایجاد شدهاست.
با توجه به ادبیات در مورد اعتماد بیش از حد مدیریتی، ما حتی میتوانیم استدلال کنیم که مدیر عاملان موسس شرکتهای بزرگ تری میشوند چرا که شرکتهای آنها به شرکتهای بزرگ عمومی تبدیل میشوند.
مدیر عاملان موسس Founding Managers سازمانها، سازمانهایی را رهبری میکنند که در نهایت شرکتهای بزرگ تجاری میشوند، تا جایی که بسیاری از کارآفرینان در مرحله کارآفرینی شکست میخورند و یا در مرحله بعد از IPO ها دچار تزلزل میشوند.
یعنی، آنها از “رقابت خارجی” عظیم جان سالم به در بردهاند (Camerer و Lovallo، ۱۹۹۹).
مدیرعاملان موسس Founding Managers به احتمال زیاد این موفقیت را به ویژگیهای رقابتی خود نسبت میدهند (Hayward and Hambrick، ۱۹۹۷)که میتوانند اعتماد به نفس آنها را افزایش دهند.
علاوه بر این، زندگی نامه مدیر عاملان Managing Directors اغلب به عنوان داستانهایی از “[ ناامیدی] شناخته میشوند که مخالف همه احتمالات، به بالا رسیدهاند” (Chatterji، ۲۰۰۹).شاید در نتیجه، مدیر عاملان بنیانگذار تمایل دارند توجه بیشتری را از رسانهها دریافت کنند و پوشش مطلوب تری داشته باشند که هر دو میتوانند اعتماد به نفس بیش از حد را افزایش دهند.
بنابراین ما فرضیه زیر را مطرح میکنیم:
فرضیه: با قرار گرفتن همه افراد دیگر، مدیر عاملان CEO شرکتهای بزرگ تجاری عمومی نسبت به همتایان حرفهای خود دارای اعتماد به نفس بیشتری هستند.
محیط تجربی
برای سنجش اعتماد به نفس بیش از حد، ما از اطلاعات بر روی پستهای توییتر، اظهاراتی که در کنفرانس درآمدها، پیشبینی سود مدیریت، و رفتار ورزشی – ورزشی استفاده میشود، استفاده میکنیم.
برای متغیرهای کنترلی ما از اطلاعات مربوط به صورتهای مالی، بازارهای مالی، تحلیلگران مالی و داراییهای سازمانی از COMPUSTAT، مرکز تحقیقات در قیمتهای امنیت (CRSP)، سیستم تخمین سازمانی سازمانی (IBES)و تامسون رویترز استفاده میکنیم.ما دادههای زندگی نامه ها را از Marquis Who’s Who جمعآوری میکنیم.
ما این متغیرها را برای یک نمونه از شرکتهای S & P ۱۵۰۰ میسازیم.دوره نمونه ما در سال ۲۰۰۸ آغاز میشود، زمانی که اولین توییت در اکانت توییتر یک مدیر عامل S & P ۱۵۰۰ منتشر شد و در سال ۲۰۱۲ به پایان رسید.
متغیر وابسته: معیارهای اعتماد به نفس بیش از حد
تحقیقات قبلی بیش از حد اعتماد به نفس بیش از حد را در سطح شخصی از طریق نظرسنجی و پرسش مستقیم از خود کارآفرینان اندازهگیری میکنند.با این حال، بیش از حد اعتماد بیش از حد در سطح فردی ممکن است در یک محیط گروهی دوام نداشته باشد، چرا که اقدامات مدیر عاملان به طور مداوم تحت نظارت و تحتتاثیر قرار میگیرند (به عنوان مثال، سایر مدیران شرکت، مدیران، حسابرسان و شرکتهای رابطه سرمایهگذار).
به عبارت دیگر: به منظور توضیح تفاوتها در رفتار شرکت از طریق اعتماد بیش از حد مدیر عامل، این یک شرط ضروری است که برخی مدیر عاملان دارای اعتماد به نفس بیشتر از سایرین هستند و ادبیات قبلی مدرک مهمی در مورد این موضوع ارایه میکند (به عنوان مثال، Busenitz و بارنی، ۱۹۹۷؛ فوربس، ۲۰۰۵).
با این حال، اعتماد بیش از حد مدیر عامل Managing Directors به خودی خود شرط کافی برای توضیح تفاوتها در سطح شرکت نیست، چرا که اعتماد بیش از حد مدیر عامل ممکن است خود را در سطح گروه نشان ندهد و در نتیجه ممکن است به تفاوت در رفتار شرکت تبدیل نشود.
تنظیمات تجربی ما منحصر به فرد است که ما از مجموعه کاملی از معیارها استفاده میکنیم که با هم گرفته میشوند، بیش از حد اعتماد به نفس بیش از حد در سطح فردی و سطح گروه را ثبت میکنند.
استفاده از مجموعه کامل مقیاسها به کاهش نگرانی در مورد انحراف متغیر حذفشده و تقویت استدلال که آن موجب تفاوتهای مشاهدهشده در رفتار و عملکرد شرکت میشود، کمک میکند.به طور خلاصه هر کدام از پراکسی ها را مرور کنید و آنها را با یکدیگر مقایسه کنید:
(۱)توییت های CEO میتوانند مرتبط با کار باشند (به طور مثال، “درآمد مکالمه”. ۱ ساعت دورتر.
من از برداشتن یک گام به عقب بطور روزانه لذت میبرم و بر روی آنچه در گذشته انجام دادهایم فکر میکنم، ” توییتی که توسط جان Heyman، مدیر عامل سابق سیستمهای Radiant، در ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹ ارسال شد).
با این حال، آنها همچنین می توانند نظرات و رفتارهای شخصی خود را بدون هیچگونه ارتباط مستقیمی با سازمان مدیریت اجرایی داشته باشند (مثلا “در مورد زمین در CT. زمان برای تغییر از اقتصاد جهان و توسعه بیش از حد قانونی، گلدان روز یکشنبه و بحث در مورد حقوق معوقه .
اوه، “صدای جیر جیر ارسال شده توسط مارک T. Bertolini، مدیر عامل فعلی Aetna، در تاریخ ۲۰ مارس ۲۰۱۲).به این ترتیب، CEO ها به احتمال زیاد متوجه میشوند که CEOها درباره کسب و کارشان چه احساسی دارند.آنها همچنین نحوه زندگی خود را به طور کلی ثبت میکنند.
اینکه چگونه مدیر عاملان Managing Directors در مورد زندگی خود احساس میکنند میتوانند به نوبه خود به طور غیرمستقیم بر سرمایهگذاری و تصمیمات مالی یک شرکت تاثیر بگذارند (به طور مثال، کین و McKeon، ۲۰۱۶؛ Chyz، ۲۰۱۳؛ cronqvist، Makhija، و Yonker، ۲۰۱۲).
توییت های CEO ها همچنین یک تصویر نسبتا صریح ارایه میدهند و در نتیجه، تصویر تمیزی از ویژگیهای فردی مدیر عامل را نشان میدهند.این ویژگیها توسط سه پروکسی دیگر به اشتراک گذاشته نمیشوند.
در این رابطه، توییت های CEO تصویر کامل از سطح شخصی یک مدیر عامل را ارایه میدهند.
(۲)در مقایسه با توئیت های مدیر عامل Managing Directors، اظهارات مدیرعامل در طول درخواستهای کنفرانس درآمدها بیشتر آماده میشوند و / یا به خوبی منعکس میشوند.آنها همچنین احتمالا تحتتاثیر سایر احزاب از جمله حسابرس و بنگاه روابط سرمایهگذار قرار میگیرند.
(۳)پیشبینی سود مدیریت نیز به خوبی منعکس میشوند و یک شکل آگاه از اعتماد را منعکس میکنند که مستقیما مربوط به یک شرکت خاص است.آنها همچنین در ارتباط با دیگر احزاب قرار میگیرند و به ما اجازه میدهند تا حدی را ثبت کنیم که اعتماد بیش از حد مدیر عامل در یک گروه وجود داشته باشد و به رفتار واقعی شرکت تبدیل شود.ویژگی جذاب پیشبینی سود مدیریت این است که یک معیار روشن وجود دارد، یعنی، درآمدهای واقعی، که پیشبینی سود گزارششده مدیریت را می توان با آن مقایسه کرد.
(۴)اعتماد به نفس بیش از حد از طریق رفتار انتخابی مدیر عامل، اعتماد شخصی را منعکس میکند که مستقیما مربوط به یک شرکت است.
با توجه به اینکه رفتار اعمال اختیار دارای پیامدهای مهمی برای ثروت شخصی مدیر عامل است، احتمالا به خوبی منعکس شدهاست.یک محدودیت مهم این است که تصمیم برای انجام یک انتخاب توسط عوامل متعددی از قبیل ملاحظات مالیاتی و نقدینگی تنظیم میشود (به عنوان مثال، چقدر پول نقد به دست مدیر عامل نیاز دارد)، که برای کنترل کامل آن مشکل است (به طور مثال، و تیت، ۲۰۰۵).
ما اکنون تلاشهای جمعآوری داده مان و ساختار متغیر مان را برای هر یک از چهار پروکسی ما برای بیش از حد اعتماد به نفس بیش از حد مورد بحث قرار میدهیم.